نوقلمان باید هر روز یك یا چند نمونه از تجربههای روحبخش گذشته خود را به گونهای ساده و روان بنویسند و به این شیوه نوشتن آن قدر ادامه دهند تا بتوانند آنچه را در ذهن و دل خود دارند، به صورتی رسا و شیوا به قلم بیاورند.
همچنین توجه داشته باشند كه بهرهمندی هوشمندانه از جنبههای مثبت نقدهای عالمانه، كلید پیشرفت سریع هر نوآغازندهای در نویسندگی است. فرض و تصور ما این است كه خواننده هوشمند و كوشا با انگیزههای درونی و سرشار خود، نویسندگی را آغاز كند و در پرتو آفتاب دانش و گرمای بینش خویش، موانع آغازین نویسندگی را یكی بعد از دیگری برطرف سازد. قبل از هر چیز باید دانست افراد نوقلم، دو رویكرد ناهمگون به ادامه نویسندگی دارند: رویكرد نافرجامِ «مشكلگرا» و رویكرد موفقیتآمیز «راه حلگرا».
الف) رویكرد مشكلگرا
ویژگی مهم فرد مشكلگرا نداشتن هدف و برنامه در زندگی است. در مقابل، انسان هدفدار، حركت در مسیری روشن به سوی هدفی روشن را در پیش میگیرد كه اراده عبور از موانع را در جان آدمی پایدار و مستحكم میسازد به گونهای كه تا انتهای راه به هدف خود متعهد میماند و هر روز گامی شوقمندانه به سوی آن برمیدارد.
فرد مشكلگرا، ذهنی پریشان دارد كه در درازنای گذشتههای منفی و آیندههای نایابندهِ خیالی از رمق افتاده و زیر آوار افكار بیسرانجام قادر به اداره زمان حال نیست. او در آغاز نویسندگی وقتی به ادامه این مسیر میاندیشد، ذهن و دل بیهدف خود را بر مشكلات و موانع موجود در راه نویسندگی متمركز میكند. در نتیجه، خود را در محاصره مشكلات و مسائلی ـ به پندار خود ـ حلناشدنی میبیند كه انگیزهای برای عبور از آنها در خود نمییابد. او خود را كوچك و ضعیف و ناتوان تصور میكند. برای همین است كه موانع و سختیها، در نظر او بزرگ و بزرگتر از آنچه هست، جلوه میكند و با تعجب و شگفتی از خود میپرسد كه نویسندگان بزرگ، چگونه به قلههای موفقیت رسیدهاند. او پیمودن این راه را ناممكن میداند و به خود القا میكند كه جدیت و كوشایی نافرجام است و دچار ایستایی و توقف و بیانگیزگی میشود. او از گذشتهها عبرت نمیگیرد و برای آینده برنامهریزی نمیكند و درصدد برطرف كردن مشكلات طبیعی نویسندگی برنمیآید. این نگرش، قدرت ابتكار عمل را از آدمی میگیرد و او را زمینگیر میسازد.
ب) رویكرد راه حلگرا
آنچه را فراراه ما به عنوان مانع نمود مییابد، باید تنها مسئلهای بدانیم كه نیازمند حل و فصل است و دنبال راه حلشان باشیم. فردِ راه حلگرا، وجود مسائل را در مسیر نویسندگی خود، طبیعی، بلكه مطلوب میشمارد و بر این باور است كه میتواند گرهها را بگشاید و با نگرشی پویا و با روحیهای شاد و ذهنی آزاد و جدیتی قابل اعتماد به نویسندگی روی آورد. پس برای پیمودن این راه حتی از شبیهسازی فكری و احساسی با نویسندگان بزرگ غافل نمیماند. او نویسندگی را نوعی آفرینشگری میداند و برای كامیابی در این عرصه به سراغِ نویسندگان موفق میرود و با خود زمزمه میكند كه «ره چنان رو كه رهروان رفتند.» مدلسازی نویسندگان موفق، راه را برای نوقلمان هموار و نزدیك میسازد و آدمی را از فرو لغزیدن در بیراهه حیرت و سرگردانی مصون میدارد. آنان كارگاه تولید افكار خود یعنی توانایی ذهنی را با كارگاه تولید عشق و احساس و انگیزه ـ یعنی دل ـ مدیریت میكنند، قدرت خلاقیت و نوآفرینی خود را تقویت میكنند و دستیابی به موفقیت را در پرتو كوشش دستیافتنی میبینند.(وزیری، 1383، ص58)
ج) جرئت و جسارت نوشتن
همه ما به تجربه دریافتهایم كه نوشتن برای بیشتر مردم، سختتر از سخن گفتن است. بیشتر مردم ـ حتی گاه آنان كه از تحصیلات و دانش بالایی برخوردارند ـ وقتی قلم به دست میگیرند تا چند خطی بنویسند، به ناگاه دلهرهای عجیب تمام وجودشان را فرا میگیرد. این دلهره هم تا زمانی كه قلم در دست دارند، ادامه دارد. شاید یكی از دلایل اصلی ترس از نوشتن این باشد كه نویسنده تصور میكند مخاطب، منظورش را نمیفهمد یا در درك آن دچار اشتباه میشود. دلیل دیگر، حبّ نفس آدمی است. چه اینكه هر كس به طور غریزی، خودش را دوست دارد. به همین دلیل، برای داوری دیگران درباره خود اهمیت قائل است و به فكر مثبتاندیشی دیگران درباره خود است. در كنار این دو، نویسنده به مانایی و ماندگاری نوشته خود میاندیشد و میداند بخشی جداییناپذیر از او خواهد شد و همیشه به نام او ثبت خواهد شد. برای دور شدن از این تصورات نابجا و برای نوشتن باید ریشههای ترس را شناخت و آنها را خشكاند. همچنین باید جرئت كرد و نوشت و در كنار آن سواد ادبی و پرورش و خلاقیت ادبی را در پرتو نگارش آزمود. نویسنده باید بداند نوشتن اصولی دارد كه باید با اصول نگارش آن زبان آشنا باشد. حتی اگر نویسندهای بخواهد از این اصول تخطی كند، باز هم باید به این اصول آشنا باشد تا انحرافش هم روشمند باشد. رعایت اصول نگارش در كنار مقوله دیگری به نام سواد ادبی معنا مییابد. یك نویسنده باید در حد نیاز به این موارد اشراف داشته باشد. اصول نگارش را میتوان با خواندن منابع و آموزش آموخت، اما «سواد ادبی» یك شبه و با خوانش كتاب فراهم نمیآید، بلكه عمری تمرین و مهارت لازم دارد. مطالعه جدی در كتابهای مختلف اعم از شعر، داستان، رمان، تاریخ و فلسفه، در كنار تجربه نوشتن و تفكر برای در انداختن طرحی نو، رمز دستیابی به سواد ادبی است. بنابراین، نویسنده در مراحل پیمودن سلوك ادبی، سواد ادبی را به دست خواهد آورد و همیشه در حال قبض و بسط خواهد بود.
د) توجه به ارتباط متقابل آموزش و نگارش
نویسندگی، تركیبی از آموزش و تجربه است و تجربه سهم مهمی در نگارش دارد. نویسندگی، تركیبی از آموزش و كاربست آن در نوشتن است. بنابراین، صرف آموزش و گذراندن دوره و دیدن كلاس و خواندن متون فن نگارش، كافی نیست. از سوی دیگر، تنها تكیه بر نوشتن، بدون شناخت قواعد و رموز و آداب نگارش راه به جایی نمیبرد و انسان را نویسنده نمیسازد. اگر 20 درصد نویسندگی را به آموزش و فنون یادگیری اختصاص دهیم، 80 درصد آن به تمرین، مهارت و كارورزی و در یك كلمه، تجربه علمی وابسته است. افراد بسیاری در دورههای آموزشی شركت میكنند و نویسنده نمیشوند؛ زیرا در مرحله عمل و تمرین و كار مستمر جدیت نمیكنند و نظریهها و قواعد آموخته را به كار نمیبندند. البته ذوق و استعداد ذاتی فرد نیز در این فرآیند سهم عمدهای دارد، ولی آنچه استعداد را به مرحله فعلیت و ظهور میرساند، همان تمرین است.
بنابراین، با «آموختن فن» و تمرین عملی باید استعدادها را به فعلیت رساند. اینجاست كه شناخت عرصههای محتوایی و شكلی، قابلیتیابی واژهها و تعبیرها و قالبهای كلامی اولویت مییابد و نویسنده را به آن وادی میكشاند.
ﻫ) موضوعیابی
پس از آشنایی با رموز قلم و تجربهاندوزی، نوبت به یافتن موضوع (سوژه) نگارش میرسد. در این مرحله، یافتن موضوع مهم است و در گامهای بعدی، تشخیص اولویتهای نگارشی. آنچه به آدمی در این زمینه مدد میرساند، شناخت او از جهان پیرامون خود، كمبودهای موجود و نیازهای جامعه است. هر چه این معرفت، دقیقتر و گستردهتر باشد، نویسنده بهتر میتواند تشخیص دهد كه چه بنویسد و كدام موضوع را در اولویت قرار دهد. بسیارند كسانی كه وقت بسیاری صرف نوشتن موضوعی میكنند كه مخاطب چندانی ندارد یا كمبودی را پر نمیكند یا اینكه مسائل، دست چندم، غیر ضروری و بیفایده است. زمانشناسی، نیازشناسی، مخاطبشناسی، موضوعشناسی و بهروز بودن اطلاعات سبب میشود نویسنده در انتخاب موضوع دچار سردرگمی نشود. حضور در متن جامعه و انس و تماس با قشرهای مختلف به ویژه آنان كه اهل مطالعه و كتابخوانیاند، همصحبت شدن با جوانان، آگاهی از پرسشهای ذهنی نسل امروز و سر زدن به محتوای نشریات، كتابها، روزنامه و تولیدات ناشران، این شناخت را تقویت میكند.
و) تكیه بر سادهنویسی و رواننویسی
شیوانویسی و تكیه بر ظرافتهای قلمی و آفرینشهای ادبی بر جاذبه قلم میافزاید و آنگونه نوشتهها، خوانندگان خاص خود را دارند، اما یكی از عقبههایی كه باید از آن گذشت، «دشوارنویسی» است. باید بپذیریم كه «رواننویسی» یك هنر است، همانگونه كه آسان و روان حرف زدن یك مهارت به شمار میرود. اگر سنگینی قلم سبب گریختن و فاصله گرفتن خوانندگان از تألیفات و مقالات نویسنده شود، خسارت بزرگی است.
برای سادهنویسی هم تمرین لازم است. خواندن كتاب قصه با توجه به ادبیات كودكان و نوجوانان به این مسئله كمك میكند. انس بیشتر با مردم و همزبانی با عموم نیز باعث دستیابی به قلم و بیانی روان میشود. میتوان متون كهن را به صورت ساده و روان بازنویسی كرد تا تمرینی برای این كار باشد. در حقیقت، سادهنویسی گامی است برای نزدیك شدن به مخاطبان و همراه كردن آنان با نویسنده.
ز) گرایش به نوشتههای عمومی
نوشتههایی كه برای فرهیختگان جامعه و اهل تحقیق نوشته میشود و تخصصی نام دارد، باید كاملاً بر اساس اصول و موازین علمی باشد و از اتقان لازم در محتوا، تعبیرها، ارجاعات و استدلالها برخوردار باشد. آنچه برای عموم نوشته میشود، مانند كتاب سیاحت غرب اثر آقا نجفی قوچانی باید زبان رایج روز را داشته باشد كه با مخاطبان معاصر ارتباط و تفاهمبرقرار كند. اگر به آثار عمومی دانشمندانی همچون علامه مجلسی، مرحوم نراقی، محدث قمی و… از زاویه تناسب با شرایط عصرشان بنگریم، خواهیم دید كتابهای آنان به تناسب زمان، از روانترین، پختهترین و شیواترین نثرهای رایج روزگار خود بود. مقالاتی كه در نشریات و مجلات عمومی در این روزگار نوشته میشود، با مقالات نشریات علمی باید متفاوت باشد. همچنین سبكی كه صدا و سیما ـ كه یك رسانه همگانی است ـ در نوشتهها و گفتارها به كار میگیرد، باید به گونهای باشد كه به راحتی با مخاطبان عام ارتباط برقرار كند.
اگر نسل امروز، نوشتههای روان و عمومی را میپسندد و میپذیرد، عرضه معارف دینی هم برای عموم باید با این خواست و اقبال عمومی متناسب باشد. به راستی چه شیوهای باید به كار گرفت كه معارف اهل بیت(ع)، به زبانی همه فهم و در سطحی گسترده و شیوهای جذاب و اثرگذار در میان قشرهای متنوعی از جامعه راه یابد؟ رواننویسی یكی از شیوههای آن است. بهرهگیری از آرایههای ادبی، نگارش نثر ادبی و استفاده از قالبهای هنری كه تأثیری ماندگارتر و گستردهتر دارد، شیوه دیگری است كه باید در جای خود به كار رود. همانگونه كه «ویترینآرایی» در عرضه كالاها و فروش اجناس برای فروشنده مهم است، كیفیت عرضه معارف دینی نیز به ویترینآرایی و بهرهگیری از قالبهای نو و مؤثر نیاز دارد. دریغ است كه گنجینههای دینی در كتابهای تاریخ و حدیث و تفسیر محدود شود و به علت بهروز نبودن و عرضه نادرست، مهجور و متروك بماند. كتاب فیلسوفنماها از آیتالله ناصر مكارم شیرازی، مناظره دكتر و پیر نوشته شهید هاشمینژاد و داستان راستان اثر شهید مرتضی مطهری از نمونههای موفقی به شمار میروند كه با بهرهگیری از قلمی شیوا و روان، معارف دینی را به جوانان عرضه كرده است. (جواد محدثی، 1373، ص90) این فرموده امام علی(ع) را از یاد نبریم كه: «كتابكَ اَبلَغُ ما ینْطِقُ عَنْكَ؛ نوشته تو، رساترین چیزی است كه از جانب تو سخن میگوید.» بنابراین، مؤثرترین عامل پیشرفت دانش و فرهنگ هر كشوری به آثار قلمی دانشمندان و نویسندگان آن كشور وابسته است. نوشتهها و تراوشهای قلمی خوب كه دارای جنبههای اخلاقی و معنوی باشند و با خامه ساده و شیوایی نوشته شوند، سطح فرهنگ و دانش افراد كشور را بالا میبرند و در نتیجه، بر ارج معنوی ملت میافزایند. بنابراین، نویسندگان، وظیفه بزرگی برای پرورش افكار دیگران بر عهده دارند.
ح) نوشتن خلاّق بهترین روش نوقلمان
توجه داشته باشیم برای نوقلمان، نوشتن خلاق و نه رسمی بهتر است. برای نوشتن خلاق، ذهن مخاطب درگیر میشود و این كار باعث میگردد فرد خیلی زود دست به قلم ببرد. بدین منظور میتوانیم فهرستی از اشیا و موجودات را گردآوری كنیم. سپس لایههای واقعی آن را كنار بزنیم و شروع به نوشتن كنیم. در این شیوه هرگز با كمبود سوژه برای نوشتن روبهرو نخواهیم شد. یكی از شیوههای نوشتن خلاق، طرح سؤالهای متعدد است. حتی سؤالها شاید خیلی جدی نباشند و پاسخی منطقی برای آنان نتوانیم بیابیم. با این حال، طرح این سؤالها، ذهن را آماده نوشتن میكند. البته برای نوشتن رسمی، چنین شیوهای پیشنهاد نمیشود. این روش در نوشتن شعر نیز جواب میدهد. ابتدا با كنار هم گذاشتن دو یا چند كلمه دور از ذهن و ایجاد رابطه بین آنها میتوان فضای جدیدی ایجاد كرد كه پیش از این كمتر تجربه شده است. باید دانست اگر از نوقلمان بخواهیم به شیوه رسمی مقاله بنویسند، شاید نوشته آنان از یك یا چند صفحه تجاوز نكند، اما نوشتن خلاق، ذهن مخاطب را چنان درگیر میكند كه خیلی زود دست به قلم میبرد و توان خود را در ابعاد مختلف متبلور میسازد. (پیرایی، 1386، ص3)
ط) زمانشناسی و نیازشناسی
رعایت درستی و شیوایی در گویش و نگارش جز از راه آشنایی با آداب و شیوههای صحیح نگارش امكانپذیر نخواهد بود. هنگام نگارش باید به نكات زیر توجه كرد:
اول. تناسب با مقتضیات زمان:نوشته خوب باید با نیازهای روزگار هماهنگ باشد. گذشته از اصول ثابت اعتقادی و برخی احكام عملی كه در هر روزگاری پابرجا و استوارند، نویسنده باید دیگر اصول و فروع را به تناسب مقتضیات زمان دریافت كند و به خواننده انتقال دهد.
دوم. هماهنگی با نیاز مخاطب:نوشته خوب پیش از شكلیابی و استوار شدن، مخاطب خود را ارزیابی میكند. برخی از نیازهای مخاطب فطریاند؛ یعنی پاسخگویی به آنها نوعی تعهدمداری است. در نوشته خوب، خواننده باید پاسخ نیازهای فطری خود را بیابد، خواه علمی باشد و خواه احساسی، تفریحی یا مانند آن. از این رو، پیش از دست بردن به قلم باید بدانیم: برای چه كسانی مینویسیم؟ آنان چه نیازهای فطری و درونی دارند؟ راه پاسخگویی به آن نیازها چیست؟ آن راه را چگونه با قالب و زبان گفتار و نوشتار خود هماهنگ كنیم؟ پس نویسنده باید شور داشته باشد، درد را بشناسد و فكری تازه در سر بپروراند تا پاسخگوی این پرسشها باشد. او باید پس از برقراری ارتباط با خواننده، فكر و دانش یا احساس، عاطفه و تخیلی نو را به او منتقل كند.
مشاهده شده در سایت پویش مرکزمدیریت حوزه های علمیه خواهران