دختری جوان باخانواده اش که مدتی است به عراق مهاجرت کرده است ،به دلیل مبارزه های سیاسی پدر علیه رژیم صدام،از عراق اخراج می شوندوبه خرمشهر می روند.حوادث دوران ،پدر را دچار مشکلات زندگی می کند،ولی او دست از مبارزه باستم نمی شویدودر ایران نیز تحت تعقیب است .با پیروزی انقلاب ،پسر بزرگ خانواده به سپاهیان می پیونددودر همین زمان،پس از قتنه گروهک های تجزیه طلب در خرمشهر،جنگ آغاز می شود.دختر جوان در روزنخستین جنگ ودر حالی که هنوز ازحجم ویرانی ها وانبوه کشته ها بهت زده است ،راهی کمک به آسیب زدگان می جویدودر صورتی اتفاقی به غسالخانه شهر می رودتا در شست وشوی پیکرشهدای زن،یاریگر زنان غسال باشد.
در این میان،پدر وبرادرش در فاصله ای کوتاه به شهادت می رسندوپس از آن خانواده مجبور به ترک شهر می شوند.دختر جوان می ماندتا ضمن مراقبت های درمانی از مجروهان در خطوط مقدم نبردبا دشمن نیز حاضر باشد.سرانجام با وجودآن همه مقاومت،شهر سقوط می کندودشواری ها زندگی مهاجران جنگی وبعد از آن در مجتمع های اقامتی در دیگر شهرها آغاز می شودو….
جنس خاطرات خانم سیده زهرا حسینی خاص وپر از لحظه های تلخ،ولی در گیرانه وجذاب کننده است که ناخودآگاه خواننده ای را که حوصله کتاب خوانی ولذت بردن از متن را دارد،به دنبال خود می کشد.
کشف این خاطره های ناب واثر گذار،خودهنری است که بایدبه کاشفان این گنجینه تبریگ گفت ،ولی نکته مهم دیگری هم هست که اگر از آن غفلت کنیم ،در حق داستم کرده ایم.
خواندن کتاب دا،فقط یک متن جذاب نیست،بلکه مروریک زندگی زینبی وبرای شناختن چهره حقیقی زن مسلمان مقاوم لازم است .این کتاب را باید خواندتاباگوشت وخون درک کردکه مقاومت زنان ایرانی،این سرزمین را در برابر اشغال دشمن بیمه کرد.
مشاهده شده در ماهنامه زن وخانواده ،مرکز پژوهش های اسلامی صداوسیمااردیبهشت وخرداد1388ص80-81